معنی امجاد در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
امجاد. [اِ] (ع مص) بزرگ داشتن و ببزرگی ستودن. || بسیار بخشیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). || به سیری وفراخی رسیدن شتران. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء).سیر خورانیدن شتران را یا پر شکم چرانیدن یا نیم شکم علف دادن یا از گیاه تر قریب به سیری رسیدن. || به چراگاه بسیار گیاه در افتادن. || فرزند ماجد آوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
امجاد. [اَ] (ع ص، اِ) ج ِ ماجد و مجید. (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). بزرگان. (از غیاث اللغات) (آنندراج). بزرگواران. (فرهنگ فارسی معین). ج ِ مجد. (اقرب الموارد).
(اَ) [ع.] (ص.) جِ ماجد، مجید؛ بزرگواران.
بزرگ داشتن، به بزرگی ستودن، بسیار بخشیدن. [خوانش: (اِ) (مص م.)]
[جمعِ ماجد] = ماجد
[جمعِ مَجید] = مجید
بسیار بخشیدن، بزرگ داشتن
اَمْجاد، بزرگواران، اشخاص با عزت و مجد (مفرد: مَجید).
َ