معنی اماره در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

اماره. [اِ رَ / رِ] (اِ) شماره و حساب. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (فرهنگ سروری). اَمار.اوار. آماره. اواره. (شرفنامه ٔ منیری):
اگر خواهی سپاهش را شماره
برون باید شد از حد اماره.
لبیبی.
|| دفتر محاسبه. (فرهنگ شعوری).

فرهنگ معین

بسیار امر کننده، گمراه کننده، خواهش های شیطانی. [خوانش: (اَ مّ رِ) [ع. اماره] (ص.)]

(اِ رِ) [ع.] (اِ.) نشان، نشانه، علامت، ج. امارات.

فرهنگ عمید

امار

حل جدول

نفس اغواکننده

نفس سرکش

گویش مازندرانی

برگ و ساقه های اقطی و سرخس که جهت تقویت و آماده سازی خاک...

مارا

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ نشان، دیدارگاه، هنگام شارسان فرمانروایی کشور فرماندهنده چیره برانگیزنده

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری