معنی الوی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

الوی. [اَل ْ وا] (ع ص) کج: قرن الوی، شاخ کج. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || دم تافته. (منتهی الارب). دمی که بخلقت خمیده باشد. ج، لُی ّ. و قیاس آن لِی ّ بکسر لام بمناسبت یاء است. (از اقرب الموارد). || راه دورو دراز ناشناخته. || مرد سخت پیکار و سخت جنگاور. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). سخت خصومت. (مصادر زوزنی). || مرد تنها و گوشه نشین. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد).مؤنث: لَیّاء. (از اقرب الموارد). || (اِ) نوعی از درخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به الوه و اَلوی ّ و دزی ج 1 ص 35 شود.

الوی. [اَل ْ وی ی] (ع اِ) همان الوه بمعنی چوب عوداست. (دزی ج 1 ص 35). و رجوع به الوه و اُلُوّ شود.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر