معنی الف داغ در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
الف داغ. [اَ ل ِ] (اِ مرکب) داغی که بصورت الف سوزند. (آنندراج). نشانه ٔ داغ بر تن یا اثر تازیانه و چوب و مانند آن که بدرازاباشد: احمدشاه و افغانان به ماتم مقتولان الف داغها بر سینه کشیده. (مجمل التواریخ گلستانه).
حلقه های دیده ٔبینندگان زنجیر شد
چون الف داغ بتان شد جامه ٔ پیری مرا.
وحید (از آنندراج).
- الف داغ کردن کسی را، داغ کردن تن کسی یا تازیانه و چوب زدن چنانکه اثر آن چون الف بماند.
|| در دفاترسلاطین هند، داغی باشد که بر اسبان تابین امرا کنند. (آنندراج):
سماجت حاصل دنیا و دینشان
الف داغ لوندی بر سرینشان.
ملافوقی یزدی (از آنندراج).
خطی که به شکل الف از اثر داغ یا تازیانه در پوست بدن پدید آید،