معنی اقمار در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

اقمار. [اَ] (ع اِ) ج ِ قمر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ قمر، به معنی ماه ازشب سوم تا آخر ماه. (آنندراج). || ج ِ قمیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به قمیر شود.

اقمار. [اِ] (ع مص) بدیر کشیدن رسیدگی خرما و میوه چندانکه سرما درآید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || تباه گردیدن شیرینی و حلاوت میوه قبل از آنکه برسد. || اقمار ابل، در گیاه بسیار افتادن شتران. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || روشن شدن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). || در مهتاب گشتن. (آنندراج). بماهتاب درشدن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || چشم داشتن طلوع ماه و درآمدن آنرا. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چشم داشتن طلوع ماه را. (آنندراج). انتظار کشیدن طلوع ماه و درآمدن آنرا. (اقرب الموارد). || سیراب شدن شتران. (اقرب الموارد): اقمرت الابل، رویت من الماء. (اقرب الموارد). || اقمرت الابل، تأخر عشاؤها او طال فی القمر. (اقرب الموارد).

فرهنگ معین

(اَ) [ع.] (اِ.)، ماه ها، سیارات کوچکی که به دور یکی از سیارات می گردند، در فارسی، کشورهای ضعیفی که از نظر سیاسی پیرو کشورهای قوی تر می باشند. [خوانش: (اَ) [ع.] (اِ.)]

فرهنگ عمید

قمر

فرهنگ فارسی هوشیار

ماه ازشب سوم تا آخر ماه، قمرها، ماهها

فرهنگ فارسی آزاد

اَقْمار، ماه ها، ستاره هائی که بدور یک ستاره بزرگتر میگردند (مفرد: قَمَر) مثلاً در منظومه خورشیدی 27 قمر بدور 9 سیّاره اش وجود دارد: زمین 1 قمر، مریخ 2 قمر، مشتری 10 قمر، زحل 9 قمر، اورانوس 4 قمر و نپتون 1 قمر، در لسان عرب به خود سیّاره هم اطلاق شده است،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر