معنی اقفاف در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

اقفاف. [اَ] (ع اِ) ج ِ قُف ّ، ابر سیاه شبیه کوه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). || ج ِ قَف ّ. || ج ِ قِفَّه. (منتهی الارب). رجوع به قف و قفه شود.

اقفاف. [اِ] (ع مص) منقطع شدن خایه ٔ ماکیان و گرد کردن وی آنرا در شکم. (تاج المصادر بیهقی). بازایستادن ماکیان از بیضه و یا جمع شدن بیضه در شکم آن. || رفتن اشک از چشم و بلند برآمدن سیاهه ٔ چشم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج). || خشک یافتن چارپایان چراگاهها را. (از اقرب الموارد).

فرهنگ فارسی هوشیار

(تک: قف) ابرهای سیاه ‎ از تخم رفتن از تخم افتادن ماکیان، اشک ریختن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر