معنی اقراف در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
اقراف. [اِ] (ع مص) نزدیک کسی رفتن ودرآمیختن. || تهمت بر کسی نهادن. || عیب کردن و ببدی یاد کردن. || سرایت کردن بیماری از کسی به دیگری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). || بد نژاد شدن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی).
فرهنگ فارسی هوشیار
به بدی یاد کردن، واگیری (سرایت بیماری)، درآمیختن
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.