معنی اقحاح در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
اقحاح. [اَ] (ع ص، اِ) ج ِ قُح ّ. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). محض و خالص و بی آمیغ. گویند: رجل قح و عربی قح و عربیه قحه و اعراب اقحاح و عبد قح، ای محض خالص. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به قح شود.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.