معنی افسارگسیخته در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

افسارگسیخته. [اَ گ ُ ت َ / ت ِ] (ن مف مرکب) مهارگسسته. بی تربیت. بی نظم. لاابالی. سرخود. خودکامه. و رجوع به افسار و فسار و ترکیبات آن شود. || نوعی از رفتار اسب و غیره. (یادداشت مؤلف).

فرهنگ معین

(~. گُ تِ) (ص.) گستاخ، بی - پروا، وحشی.

فرهنگ عمید

شخص خودسر،
آن‌که از قانون و مقررات سرپیچی کند و به میل خود رفتار کند،

حل جدول

ول

مترادف و متضاد زبان فارسی

رها، لجام‌گسیخته، ول،
(متضاد) مهار

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر