معنی افاویه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

افاویه. [اَ] (ع اِ) ج ِ اَفواه، جج ِ فوه، بمعنی دهان و دندان و دیگ افزار و بوی افزار که از آن خوشبوی را نیکو نمایند و رنگ شکوفه وگونه ٔ آن و صنف هر چیز و گونه ٔ آن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به افواه و فوه شود. || داروهای معطر خوشبو که طبیب با آن بیماران را معالجه کند. یقال: فوه و افواه مثل سوق و اسواق ثم افاویه. (بحر الجواهر). ادویه ٔ خوشبورا نامند که در اطعمه و اشربه داخل میکنند و محمود سنجری گفته که ادویه ٔ عطریه طیبه الرائحه است مانند قرنفل و دارچینی و هیل بوا و مانند اینها و حب و دهن و شراب و عرق و قرص. (مخزن الادویه). هر گیاه خوشبوی که در ترکیب عطرها بکار رود. (یادداشت بخط مؤلف).
مانند سنبل و دارچینی و قاقله ٔ کبیره و عود و مصطکی و مانند آن. (یادداشت بخط مؤلف): و کسی را که در معده و امعاء رطوبت باشد نشاید [شراب] مگر جوشیده و افاویه اندرکرده. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). قاقله، هو من الافاویه العطریه. (ابن البیطار).

فرهنگ عمید

افواه

فرهنگ فارسی هوشیار

(تک: افواه) دهان ها، دارچین (اسم) جمع افوه و جمع الجمع فوه. دهانها، داروهای خوشبو که در غذا ریزند توابل.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر