معنی افاعیل در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

افاعیل. [اَ] (ع اِ) ج ِ اَفعال، جج ِ فِعل، یعنی کار و آن کنایه است از عمل آدمی. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). تقول: ان الرشی تفعل الافاعیل. (اقرب الموارد). || در اصطلاح علم عروض عبارت است از اجزا و آن را تفاعیل نیز گویند. و اصول اجزاء را اصول افاعیل نامند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به جزء و اجزاء شود.

فرهنگ معین

(اَ) [ع.] جِ افعال، جج فعل، فعل ها، کنش ها، کردارها.

فرهنگ عمید

(ادبی) در عروض، ارکان و اجزای اوزان شعر (فعولن، مفاعیلن، مستفعلن، و فاعلاتن) که بقیۀ اجزا از این‌ها گرفته می‌شود،
[قدیمی] = فعل

فرهنگ فارسی هوشیار

(تک: افعال) پویه ها جمع افعال جمع الجمع. فعل فعلها کنشها کردارها. یا افاعیل عروضی. ارکان عروضی.

فرهنگ فارسی آزاد

اَفاعِیْل، کارها، عمل ها (مفرد: فِعْل جمع: اَفْعال جمع الجمع: اَفاعِیل)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر