اعنی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
اعنی. [اَ] (ع فعل، حرف تفسیر) قصد میکنم ومراد میدارم. این صیغه ٔ متکلم واحد است از «عنی، یعنی عنایه». (آنندراج) (غیاث اللغات). کلمه ٔ فعل که در تفسیر و بیان چیزی استعمال می کنند. یعنی چنین قصد میکنم من. (ناظم الاطباء). آن میخواهم. آن خواهم که قصد میکنم. مرادم اینکه. این خواهم. میخواهم بگویم. مقصودم این است. از آن این میخواهم. میخواهم. قصد کرده ام. مراد من است. (یادداشت بخط مؤلف):
از منزل شریعت رفتستی
وندرنهاده سر به بیابانی
اعنی که من جدا شوم از عامه
رایی دیگر بگیرم سامانی.
ناصرخسرو.
سدیگر، هواهای شهرها، چون هوای ترکستان، سقلابستان وهندوستان و روم، اعنی شهرهای گرمسیر و سردسیر. (هدایهالمتعلمین ربیعبن احمد الاخوینی النجاری). خواجه ٔ دو سرا، اعنی محمد مصطفی (ص).
یعنی. δ در تفسیر و توضیح مطلبی گفته میشود،
می آهنگم می خواهم بگویم (فعل متکلم وحده از مضارع بمعنی قصد میکنیم) کلمه ایست که در تفسیر و توضیح مطلبی گویند یعنی: مشتری آسمان جلال و منقبت اعنی خداوند خواجه جهان. . . .
اَعِنِی، مأخوذ از عربی و بمعنای: منظورم اینستکه، یعنی، مقصود آنکه، مقصدم اینستکه... میباشد،