معنی اعضا در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
فرهنگ عمید
عضو
فرهنگ واژههای فارسی سره
هموندان، اندام ها
مترادف و متضاد زبان فارسی
اندام، جوارح، پرسنل، کارمندان
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) جمع عضو. اندامها آلات، کارمندان.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.