معنی اطعمه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

اطعمه. [اَ ع ِ م َ] (ع اِ) ج ِ طعام، خوردنی و گندم. (آنندراج). ج ِ طعام. (غیاث) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (دهار). ج، اطعمات. طعامها و خورشها. (ناظم الاطباء). رجوع به طعام و اطعمات شود.
- اطعمه و اشربه، مأکولات و مشروبات. (ناظم الاطباء).
- || (اصطلاح فقه) مبحث مفصلی است که در آن درباره ٔ مسائل ششگانه ٔ حیوان بحری و بهائم و طیر و جامدات و مایعات و لواحق مربوطبدان گفتگو می شود. رجوع به شرایع ص 235 شود.

اطعمه. [اَ ع ِ م َ] (اِخ) احمد اطعمه ٔ شیرازی. از شاعران بود و چنانکه حبیب اﷲ اصفهانی در مقدمه ٔ دیوان بسحاق اطعمه یادکرده دیوانی داشته است که در میان مردم متداول بوده ولی شعر بسحاق را بر شعر احمد اطعمه ترجیح داده است. صاحب الذریعه نوشته است که اشعار وی در مجمع الفرس بسیار آمده است. رجوع به الذریعه قسم 1 از ج 9 ص 57 و همان جلد ص 135 و مقدمه ٔ دیوان بسحاق اطعمه شود.

اطعمه. [اَ ع ِ م َ] (اِخ) بسحاق (ابواسحاق) جمال الدین شیرازی. متوفی 814 یا 819 یا 830 هَ. ق. از شاعران عصر اسکندربن عمر شیخ نواده ٔ امیرتیمور فرمانروای شیراز و اصفهان (812- 817) بود. وی حلاجی میکرد و به حلاج معروف بود. دیوان او مشتمل بر چند منظومه درباره ٔ اطعمه است. رجوع به الذریعه ج 9 قسم 1 و مقدمه ٔ دیوان وی طبع استانبول و تاریخ ادبیات براون (شرح حال بسحاق) شود.

فرهنگ معین

(اَ عِ مِ) [ع. اطعمه] (اِ.) جِ طعام، غذاها.

فرهنگ عمید

طعام

فرهنگ فارسی هوشیار

خوردنی، طعام

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر