معنی اضواء در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

اضواء. [اِض ْ] (ع مص) اضواء مرد؛ باریک شدن وی. ضعیف شدن. (از اقرب الموارد) (از لسان العرب). باریک شدن و سست گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || اضواء زن، آوردن فرزندی لاغر و نزار. (از اقرب الموارد). فرزند ضعیف زادن. (تاج المصادر بیهقی). فرزند لاغر آوردن زن. و فی الحدیث: اغتربوا و لاتضووا؛ ای تزوّجوا الغرائب دون القرائب. و ذلک ان العرب تزعم ان ولدالرجل من قرابته یجی ٔ ضاویاً نحیفاً، غیر انه یجی ٔ کریماً علی طبع قومه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || اضواء کسی به کسی، مایل کردن وی را بسوی آن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || اضواء امر؛ راست و استوار نکردن کاری را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). استوار نکردن کاری را. (از اقرب الموارد). سست کردن کاری و استوار نکردن آن را. (از لسان العرب). || اضواء فلان را؛ ضعیف کردن وی را. (از اقرب الموارد).ضعیف گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی). || اضواء حق کسی، کم کردن حق وی را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کاستن از حق کسی. (از اقرب الموارد).

اضواء. [اَض ْ] (ع اِ) ج ِ ضَوء و ضوء. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (دهار).
- اضواء مجرد، در تداول حکمت اشراق که فلسفه ٔ مبتنی بر نور و ظلمت و نور انوار و انوار قاهر و جز اینهاست این اصطلاح بکار میرود، چنانکه شیخ اشراق گوید: ظلال و اضواء مجرد، نور انوار و انوار قاهر دائمی است و دانسته شد که شعاع محسوس از نیِّر است نه نیِّر از شعاع، و قاهر گاه که نیر اعظم دوام یابد شعاع هم با آن دوام خواهد یافت با اینکه شعاع از نیِّر اعظم است. (ازحکمت اشراق چ کربن ص 172). رجوع به اضواء منعکس و اضواء مینوی شود.
- اضواءمنعکس، در تداول حکمت اشراق، نورهایی که از نور انوار انعکاس می یابند. رجوع به حکمت اشراق ص 156 و 153 و اضواء مجرد و اضواء مینوی شود.
- اضواء مینوی، شیخ اشراق مینویسد: آنانکه به عالم تجرد نائل آمده و از هیاکل خویش منسلخ شده اند، انوار قاهر و نور بودن مبدع کل و ذوات اصنام انوار قاهر را بارها مشاهده کرده اند... و بیشتر اشارات انبیاء و اساطین حکمت بدین عالم است و افلاطون و پیش از وی سقراط و فیلسوفان مقدم بر سقراط چون هرمس و اغاقازیمون و انباذقلس همه بدین رأی اعتقاد داشتند و بیشتر آنان تصریح کرده اند که در عالم نور آنرا مشاهده کرده اند. و قاطبه ٔ حکمای ایران و هند بر این رأی اند. و هرآنکه این نظریه را تصدیق ندارد و بدین حجت قانع نمیشود بر اوست که به ریاضتها و خدمت اصحاب مشاهده همت گمارد تا مگر برای وی جذبه و ربایشی روی دهد و نور ساطع را در عالم جبروت و ذوات ملکوتی و انواری را که هرمس و افلاطون دیده اند و اضواء مینوی را که سرچشمه های «خُره » باشند و رایی را که زرادشت از آن خبر داده است، ببیند. چنانکه پادشاه صدیق کیخسرو فرخنده را خلسه ای روی داد و آنرا مشاهده کرد و همه ٔ حکیمان ایران بر این رأی همداستانند، حتی آب را در نزد آنان مناصب صنمی از ملکوت بود که آنرا «خرداد» مینامیدند و ازآن ِ درختان را «مرداد» میخواندند و آن ِ آتش را اردیبهشت و اینها انواری باشند که انباذقلس و جز وی بدان اشاره کرده اند. (از حکمت اشراق چ کربن صص 157- 158).

اضواء. [اَض ْ وَءْ] (ع ن تف) اضوء. روشن تر. باروشنایی تر. (ناظم الاطباء): اجلی من الدرر علی نحور الحرائر و اضواء من دراری النجوم الزواهر. (محمدبن نصربن منصور) (از تاریخ بیهق).
- امثال:
اضوء من ابن ذکاء.
اضوء من الصبح.
اضوء من النهار. (یادداشت مؤلف).

فرهنگ فارسی هوشیار

باریک شدن وی، ضعیف شدن نور وروشنائی نور وروشنائی

فرهنگ فارسی آزاد

اِضْواء، روشنی ها، نورها (مفرد: ضُوء)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر