معنی اصمات در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

اصمات. [اِ] (ع مص) خاموش شدن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || خاموش کردن. لازم و متعدیست. (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء). خاموش گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). اسکات. || اصمات چیزی را؛ آنرا مصمت قرار دادن. (از قطر المحیط). آکنده میان کردن. (تاج المصادر) (زوزنی). || اصمات زمین، رسیدن آن به آخر دو سال. (از قطر المحیط). رسیدن زمین به آخر دو سال و کِشته نشدن. (منتهی الارب). رسیدن مر زمین را آخر دو سال در کِشته نشدن، یقال: اصمتت الارض اصماتاً. (ناظم الاطباء). || بند آمدن زبان. بند گردیدن زبان مریض. || درست کردن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج). || یکرنگ کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی).
- اصمات صفیر، در تداول تجوید، یکی از صفات حروفست. حرف سین متصف به شش صفت: همس، رخاوت، انفتاح، انخفاض، اصمات صفیر... است. (از منتهی الارب).

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ زبان بند آمدن، خاموشیدن، خاموشاندن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر