معنی اصلاً در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

اصلاً. [اَ لَن ْ] (ع ق) بهیچرو. بهیچوجه. ابداً. بالمره. هرگز. هگرز: مافعلته اصلاً؛ یعنی بالمره و نصب آن بر مصدر یا بر حال است، ای ذااصل و همچنین رأساً و بقولی نصب آن بر ظرفیت است. (از اقرب الموارد). هرگز، الف که در آخر اصلا است بر وقف است یا در عوض تنوین چرا که اصلا در حقیقت اصل بود. (آنندراج) (غیاث ازکشف). ازبن. ازبنه. ازبیخ (عامیانه): بیهوش افتاد و اصلاً و قطعاً ازو نفس برنمی آمد. (انیس الطالبین ص 180). بهیچ چیز و بهیچ کس اصلاً مشغول نگردم. (انیس الطالبین ص 227). یرلیغ در باب آنکه متوجهات ولایات که دیوان اعلی مفصل نوشته حوالت کنند و ملوک و حکام ولایات اصلاً برات ننویسند. (تاریخ غازان چ انگلستان ص 257). فرمان فرماییم تا هر آفریده ای که قرضی بستاند اصلاً و رأساً رأس المال و ربح به او ندهد. (تاریخ غازان همان چاپ ص 323). || هرآینه. || علی القاعده. || مقابل فرعاً.

فرهنگ معین

(اَ لَ نْ) [ع.] (ق.) هرگز، قطعاً، اساساً، ابداً.

مترادف و متضاد زبان فارسی

ابداً، اساساً، مطلقاً، هرگز، هیچ، هیچگاه، هیچوقت

فرهنگ فارسی هوشیار

بهیچوجه، ابداً، هرگز

پیشنهادات کاربران

به هیچ وجه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر