معنی اصفاد در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

اصفاد. [اِ] (ع مص) بستن. محکم کردن. (از قطر المحیط). محکم کردن و قید نمودن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). بند سخت برنهادن. (آنندراج).سخت بند برنهادن. (لغت خطی). || اصفاد کسی را؛ بخشیدن وی را مالی یا بنده ای. (از قطر المحیط). عطا دادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). مال یا برده بخشیدن کسی را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء).

اصفاد. [اَ] (ع اِ) ج ِ صِفاد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج ِ صفاد، بمعنی بندیا قید یا غل. (قطر المحیط). زنجیرها و قیدها. (غیاث). بندها که بر پای نهند. (لغت خطی). دوالها و زنجیرها که به آن اسیر را بندند. (آنندراج):
نک شیاطین کسب و خدمت میکنند
دیگران بسته به اصفادند و بند.
مولوی.
و رجوع به صفاد شود. || ج ِ صَفَد، بمعنی عطا و وثاق. (قطر المحیط) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 64). بخششها. (از لطایف و منتخب) (غیاث). و رجوع به صفد شود.

فرهنگ معین

بند سخت برنهادن، عطا دادن. [خوانش: (اِ) [ع.] (مص م.)]

فرهنگ عمید

بند کردن، کسی را زندانی کردن،
عطا دادن، بخشیدن چیزی به کسی،

فرهنگ فارسی هوشیار

چیزی به کسی بخشیدن

فرهنگ فارسی آزاد

اَصْفاد، بندها و زنجیرها، بخشش ها و عطایا (مفرد: صَفَد)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر