معنی اصطلاق در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

اصطلاق. [اِ طِ] (ع مص) بانگ کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). || دندان بر هم چریدن اشتر. (تاج المصادر بیهقی). اصطلاق فحل به نابش، صرف کردن آن. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط).

فرهنگ فارسی هوشیار

فریادکشیدن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر