معنی اصطراخ در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

اصطراخ. [اِطِ] (ع مص) بانگ و فریاد کردن با هم. (منتهی الارب). اصطراخ قوم، یکدیگر را فریاد کردن و یاری و فریادرسی خواستن. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (از المنجد). تصارخ. (قطر المحیط). اصطراخ مرد؛ سخت بانگ برآوردن وی. || استغاثه ٔ وی. || اغاثه ٔ او. ضد است. (از اقرب الموارد) (از المنجد).فریاد و افغان کردن. فریاد خواستن و خروشیدن. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 14). صراخ. (تاج المصادر بیهقی).

فرهنگ فارسی آزاد

اِصْطِراخ، فریاد کشیدن، صریخ برآوردن، ناله کردن، کمک خواستن،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر