معنی اشکال تراشی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

اشکال تراشی. [اِ ت َ] (حامص مرکب) ساختن اشکال در کارها. بهانه جوئی. سختگیری در کارها.
- اشکال تراشی کردن، بهانه جویی کردن.

فرهنگ عمید

مشکل ساختن امری، سخت‌گیری در کاری، بهانه‌جویی و ایرادگیری،

فرهنگ فارسی هوشیار

دشوار نمایی پیچیده گری

پیشنهادات کاربران

چوب لای چرخ گذاشتن، سنگ اندازی

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر