معنی اشطاط در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

اشطاط. [اِ] (ع مص) دور رفتن ستور در چرا. (منتهی الارب). اشطاط در سوم، دور شدن. (اقرب الموارد). || دور شدن در طلب و بتک رفتن. (منتهی الارب). اشطاط در طلب، امعان کردن در آن و در اللسان آمده است که گویند: اشط القوم فی طلبنا اِشطاطاً؛ هرگاه ایشان را خواه سواره و خواه پیاده بطلبند. (از اقرب الموارد). || اشطاط در حکم، جور کردن بر کسی در حکم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || اشطاط در مفازه؛ دور رفتن در بیابان. (منتهی الارب). اشطاط در مفازه؛ رفتن در آن. (از اقرب الموارد).

اشطاط. [اَ] (اِخ) (غدیر...) ج ِ شَط، بمعنی بعد، یا ج ِ شطط، بمعنی جور و گذشتن از حد است. وغدیر اشطاط نزدیک عُسفان است. (از معجم البلدان).

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ ستمداوری، بیش از اندازگی، سختکوشی

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر