معنی اسپرم در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

اسپرم. [اِ پ َ رَ] (اِ) ریحان برگ معطر. هر گیاه که برگ آن بوی خوش دارد.مطلق گلها و ریاحین. (برهان). اسپرغم. رجوع به اسپرغم شود. سپرم. اسپرهم. کلمه ٔ اسپرم جزء دویم نام بعضی گیاهان خوشبو باشد، چون: جم اسپرم، جوان اسپرم، خوش اسپرم، شاداسپرم، شاه اسپرم، کافوراسپرم (اقحوان) (محمودبن عمر ربنجنی)، مرداسپرم. مورداسپرم:
چنان پنداشتی آن مرد دلخواه
که اندر اسپرم رفتی همه راه.
زراتشت بهرام.
- اسپرمها، ریاحین.

فرهنگ معین

(اِ پَ رَ) (اِ.) هر گیاه که برگ آن بوی خوش دارد؛ ریحان.

فرهنگ عمید

اسپرغم

سلول جنسی نر که در بیضه‌ها ساخته می‌شود و می‌تواند تخمک را بارور کند، اسپرم، منی‌دانه، زامه،

مترادف و متضاد زبان فارسی

اسپرماتوزوئید، منی، نطفه

فرهنگ فارسی هوشیار

(اسم) هر گیاه که برگ آن بوی خوش دارد ریحان

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر