معنی اسنام در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
اسنام. [اِ] (ع مص) بزرگ گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بزرگ کوهان کردن شتر را، چنانکه علفی خوب: اسنم الکلأُالبعیر. (منتهی الارب). || بلند شدن. (تاج المصادر بیهقی). || بالا برآمدن دود. بالا رفتن دخان: اسنم الدخان. || بزرگ شدن شعله ٔ آتش: اسنمت النار. || گیاه حلیا رویانیدن زمین. (منتهی الارب).
اسنام. [اِ] (ع اِ) درختی است کوهی. || بار گیاه حُلیا. (منتهی الارب). واحد آن: اسنامه.
اسنام. [اِ] (اِخ) کوهیست بنی اسد را. (منتهی الارب).
بالا رفتن دود، افرازه یابی