معنی اسلاع در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

اسلاع. [اَ] (ع اِ) ج ِ سِلع. (منتهی الارب). || اسلاع فرس، گوشتی که بر هر دو رگ ران اسپ که تا پاشنه اند متعلق بود وقت فربهی آن. (منتهی الارب).

اسلاع. [اِ] (ع مص) شکسته سر شدن. شکسته سر گردیدن. (منتهی الارب).

فرهنگ فارسی هوشیار

(تک: سلع) مانندها، همزادان

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر