معنی استون در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
استون. [] (اِ) بزبان گیلی اذخر را گویند و بدان دست شویند.
استون. [اُ] (اِ) بالار. ستون. (برهان). عماد. ساریه. (منتهی الارب). مخفف آن اُسْتُن. (جهانگیری). رجوع به استن شود. و معرب آن اسطوانه است:
چارعنصر چاراستون قویست
که بر ایشان سقف دنیا مستویست.
مولوی.
(اُ) [په.] (اِ.) ستون، پایه.
مایعی بیرنگ، فرّار، و قابل اشتعال که از تقطیر املاح اسیداستیک بهدست میآید و در تهیۀ رنگ و لاک به کار میرود. بسیاری از مواد را در خود حل میکند و به همین دلیل در پاک کردن لاک ناخن از آن استفاده میشود،
ستون