معنی استوا در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

استوا. [اُ ت ُ] (اِخ) کوره ای از نواحی نیشابور. و یاقوت گوید: معناه بلسانهم المضحاه و المشرقه، و آن مشتمل بر 93 قریه است و قصبه ٔ آن خبوشان است. (بقول ابوالقاسم بیهقی). و ابوسعد گوید استوا ناحیه ایست از نواحی نیشابور مشتمل بر نواحی و قرای بسیار و نزدیک خوجان است لذا استواو خوجان گویند و آن از مهمترین نواحی نیشابور است وحدود آن متصل بحدود نساست و از آن گروهی از علماء برخاسته اند. (معجم البلدان). ناحیتی مجاور نیشابور. (نخبه الدهر دمشقی). و نسبت بدان استوائی است: تا وی از راه نوق تاختنی کند سوی استوا و راه فروگیرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 616). از آنجا روان شدو به خبوشان استوا آمد. (جهانگشای جوینی). و قشتمور[ظ: تشتمور] از استوا بطوس آمد. (جهانگشای جوینی چ لیدن ج 1 ص 137). رجوع به مرآت البلدان ج 1 ص 36 وتاریخ بیهقی چ ادیب ص 625 و قاموس الاعلام ترکی شود.

فرهنگ عمید

(جغرافیا) دایرۀ فرضی که مانند کمربند کرۀ زمین را احاطه کرده و زمین را به دو نیمکرۀ شمالی و جنوبی تقسیم می‌کند،
(اسم مصدر) [قدیمی] راست بودن، بدون خمیدگی بودن،
(اسم مصدر) [قدیمی] مستقر شدن، قرار گرفتن، استقرار،

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ برابری یکسانی، راست و یکسان شدن ‎ (مصدر) برابر شدن راست شدن، (اسم) برابری یکسانی، (مصدر) معتدل گردیدن، (اسم) اعتدال: استوا ء قامت، (مصدر) قرار گرفتن استقرار. یا خط استوا ء. دایره ای شرقی غربی که کره زمین را بدو قسمت متساوی (شمالی جنوبی) تقسیم کند.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر