معنی استنکار در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

استنکار. [اِ ت ِ] (ع مص) ناشناختن. (منتهی الارب) (زوزنی). || دریافتن خواستن امری را که نمیشناسی آنرا. (منتهی الارب). || انکار کردن.
- یاء استنکار، یایی که دال بر نکره است: مردی دیدم.

فرهنگ معین

انکار کردن، نشناختن. [خوانش: (اِ تِ) [ع.] (مص م.)]

فرهنگ عمید

شناختن کسی را منکر شدن، انکار کردن،

فرهنگ فارسی هوشیار

نیگویی ناپذیری ناشناختگی ناپسند یابی نیگری (انکار) (مصدر) نا شناختن، خواستار دریافتن امری نا شناس گردیدن، انکار کردن. یا یا ء استنکار. یا ء نکره یاء تنکیر: اسبی خریدم.

فرهنگ فارسی آزاد

اِسْتِنْکار، زشت و قبیح دانستن، اظهار بی اطلاعی کردن، منکر شدن، راضی نگشتن،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر