معنی اساسی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

اساسی. [اَ] (ص نسبی) منسوب به اساس.
- قانون اساسی، قانونی که اساس و پایه ٔ حکومت مملکتی است.

فرهنگ معین

(اَ) [ع - فا.] (ص نسب.) بنیادین، اصولی.

فرهنگ عمید

بنیادی: کار اساسی،
اصلی: تفاوت اساسی،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

بنیادین، بنیادی

کلمات بیگانه به فارسی

بنیادی - بنیادین

مترادف و متضاد زبان فارسی

بنیادی، بنیادین، بنیانی، رادیکال، ریشه‌ای

فرهنگ فارسی هوشیار

قانون اساسی، قانونی که اساس وپایه حکومت مملکتی است

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر