معنی ازمان در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
ازمان. [اَ] (ع اِ) ج ِ زَمَن. (منتهی الارب). ج ِ زمان. (دهار). روزگارها. وقتها. (غیاث). اوقات قلیل یا کثیر. (منتهی الارب):
ذکر آن اریاح سرد زمهریر
اندر آن ایام و ازمان عسیر.
مولوی.
|| اجزاء ساعات معوجه.
- ازمان اربعه، ربیع و صیف و خریف و شتاء.
ازمان. [اِ] (ع مص) مزمن شدن بیماری. || دیرینه شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). آمدن روزگار بر کسی. (منتهی الارب). || انکار کردن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب).
(اَ) [ع.] (اِ.) جِ زمن و زمان، زمان ها، روزگارها.
زَمَن
روزگارها
اِزْمان، (اَزْمَنَ، یُزْمِنُ) مدتی در محلی ماندن، طولانی شدنِ زمان، مرض و غیره،