معنی اروک در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

اروک. [اُ] (ع مص) چریدن شتر درخت اراک را. (تاج المصادر بیهقی). لازم گرفتن شتر اراک را. پیوسته در شوره بودن. (تاج المصادر بیهقی). || رسیدن شتر بهر درخت که باشد و اقامت کردن در خوردن آن. || مقیم شدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). ایستادن. || به شدن جراحت. بهتر شدن جراحت. (تاج المصادر بیهقی). فرونشستن آماس جراحت.

اروک. [] (اِ) به معنی زیه و لثه است: علیق ثمره اش بتوت ماند... اروک را سخت کند و ریش دهن ببرد. (نزهه القلوب). رجوع به علیق در تحفه ٔ حکیم مؤمن و مخزن الادویه شود. در گوناباد خراسان آروک گویند.

اروک. [اَ] (ترکی، اِ) بترکی مشمش است. زردآلو. (تحفه ٔ حکیم مؤمن). رجوع به اروق شود.

اروک. [اُ] (اِخ) شهر معروف باستانی بابل که اکنون خرابه ٔ آن بنام وَرَکَه نامیده میشود.

اروک. [اَ] (اِخ) ذواروک، وادیی است در بلاد عرب. (معجم البلدان).

فرهنگ فارسی هوشیار

(اسم) زردالو

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر