معنی ارق در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
ارق. [اَ] (اِ) نهر و گذرآب. و در لهجه ٔ آذری اَرخ است به معنی جوی و نهر.
ارق. [اَ رَ] (ع مص) بیداری شب.بیخواب ماندن بشب. بی خواب شدن. (زوزنی). بیخوابی.
ارق.[اَ رِ] (ع ص) بیخواب. بیخواب شده. بیدار. آرِق.
ارق. [اَ رَق ق] (ع ن تف) نعت تفضیلی از رقیق. رقیق تر.تُنُک تر. اَدَق. شفاف تر. باریکتر. (غیاث اللغات).
- امثال:
ارق ﱡ من الماء.
ارق ﱡ من النسیم.
ارق ﱡ من الهواء.
ارق ﱡ من دمعالغمام.
ارق ﱡ من دمعالمستهام.
ارق ﱡ من دمعهالشیعیه.
ارق ﱡ من دین القرامطه.
ارق ﱡ من رداءالشجاع.
ارق ﱡ من رقراق السراب.
ارق ﱡ من ریق النحل.
ارق ﱡ من سحاءالبیض.
ارق ﱡ من غِرقی البیض.
|| شفاف. (غیاث اللغات).
ارق. [] (اِخ) موضعی به سیستان. (نخبهالدهر دمشقی چ لیبسک ص 183).
(اَ رَ) [ع.] (ص تف.) رقیق تر، تنگ تر، شفاف تر، باریک تر.
رقیقتر، نازکتر، شفافتر،
بیخواب، بیدار
اَرَقّ، رقیق تر (بذیل کلمه رقیق مراجعه شود)،