معنی ارشاق در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
ارشاق. [اِ] (ع مص) تیز نگریستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الأرب). تیز نگه کردن. || دراز کردن آهو گردن را. (منتهی الأرب). گردن دراز کردن آهو. || انداختن تیر و جز آن بجانبی. (منتهی الأرب).
فرهنگ فارسی هوشیار
تیزنگریستن، تیرانداختن، گردن دراز کردن، آشکارساختن
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.