معنی ارسن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ارسن. [اَ س َ] (اِ) انجمن. مجلس. محفل. (جهانگیری) (برهان). مجمع. (برهان). مجلس بزم.

ارسن. [اَ س ُ] (ع اِ) ج ِ رَسن.

ارسن. [اَ س ِ] (اِخ) ارمیاقی (ارمیناقی). مؤلف مجمل التواریخ والقصص در عنوان نسق ملک روم و ذکر اخبارشان در طبقه ٔ دوم آرد: ملک ارسن ارمیاقی هفده سال بود و دین یعقوبیان داشت. پس مردی بغیبت او قسطنطنیه فراز گرفت. چون بازآمد پادشاهی از وی بازستد و آن متغلب را بگرفت تا در زندان بمرد. (مجمل التواریخ ص 135). و حمزه نام او را زنین الارمیناقی و ابوالفدا زینون آورده. (مجمل التواریخ ص 135 ح 7).

فرهنگ فارسی هوشیار

(اسم) شیر شیردرنده اسد، مرد شجاع دلیر، نامی از نامهای خاص ترکی است.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر