معنی اذی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

اذی. [اَ ذا] (ع مص، اِمص) رنجش. ستوهی. (دستوراللغه). آزار. رنج. (مهذب الاسماء). چیزیکه آزار دهد. (آنندراج). مکروه. (مهذب الاسماء). آزرده شدن. رنجه شدن. (آنندراج). رنجور شدن. (زوزنی):
چون ملک تسبیح حق را کن غذا
تا رهی همچون ملایک از اَذی.
مولوی.
|| رنجه داشتن. ایذا دادن. (غیاث اللغات). رنجانیدن. (غیاث اللغات). رنجه کردن. (آنندراج): قدمی بهر خدا ننهند و درمی بی مَن ّ واذی ندهند، مالی بمشقت فراهم آرند و بخست نگه دارند. (گلستان). || (اِ) پلیدی. || خس و خاشاک و سنگ راه و جز آن. || موی و پلیدی سر کودک که بروز هفتم بسترند.

اذی. [اَ] (ع ص) اَذ. آنکه بالطبع قرار نگیرد در جائی بی آنکه او را دردی یا مرضی باشد. (منتهی الارب). حیوانی که بیک جا قرار نگیرد از شوخی: بعیرٌ اَذ. مؤنث: اَذیه: ناقهٌ اذیه. (منتهی الارب).

اذی. [اَ ذی ی / اَ] (ع ص) مرد بسیار رنجنده. مرد بسیار متأذی شونده. (آنندراج). || مرد بسیار رنجاننده. بسیار ایذارساننده. (آنندراج).

فرهنگ معین

(اِ.) آزار، رنج، خس و خاشاک، (اِمص.) رنجش، رنجه کردن، رنجیدن، پلیدی. [خوانش: (اَ ذا) [ع.]]

مرد بسیار رنجیده، مرد بسیار متأذی شونده، مرد بسیار رنجاننده، بسیار آزار رساننده. [خوانش: (اَ یّ) [ع.] (ص.)]

فرهنگ عمید

رنجش،
رنج و آزار،

فرهنگ فارسی آزاد

اَذی، ضَرر، خسارت، تَعّدِی و ظلم،

اَذی، (اَذی، یَأذی) اذیت دیدن، مورد اذیت قرار گرفتن، رنج کشیدن و متأذی شدن،

اذِیّ، بسیار اذیت دیده، بسیار اذیت کننده،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری