معنی ادلال در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ادلال. [اِ] (ع مص) ناز کردن. (تاج المصادر بیهقی).
- ادلال کردن، ناز و کرشمه کردن. (مؤید الفضلاء).
|| حمله بردن. حمله کردن. || استوار شدن بکسی. (تاج المصادر بیهقی). اعتماد کردن بر کسی. (منتهی الارب). || وسیله جستن. || گستاخی و جرأت کردن بر... دلیری کردن بر... || گرفتن قرن و حریف خود را از بالا. || ادلال بازی، گرفتن باز صید خود را از بالا. || ادلال ذئب، گرگین شدن گرگ و لاغر شدن او. || ادلال بمحبت، از حد گذشتن در دوستی.

فرهنگ عمید

فخرفروشی کردن،
ناز و کرشمه کردن، عشوه آمدن،

مترادف و متضاد زبان فارسی

ادا، اطوار، دلال، غنج، ناز

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ نازیدن، تاختن، راه شناسی، گستاخی، فرا شیفتگی، یارایی ناز کردن، کرشمه کردن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر