معنی ادب آموز در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ادب آموز. [اَ دَ] (نف مرکب) ادیب. (نصاب). استاد. معلم:
ادیب را ادب آموز دان، ادب فرهنگ.
(نصاب).
|| شاگرد. متعلم. که ادب فراگیرد:
چشم دیوانه نگاهان ادب آموز شده ست
آن چه شرم است که با لیلی صحرائی ماست.
صائب.

فرهنگ عمید

آن‌که علم ادب درس می‌دهد، آن‌که درس ادب و اخلاق می‌دهد،
استاد، معلم،
کسی که ادب فرامی‌گیرد، شاگرد، متعلم،

فرهنگ فارسی هوشیار

ادیب، استاد

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر