معنی اخراجی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

اخراجی. [اِ] (ص نسبی) منسوب به اِخراج:
آشفته ٔ زلف اوست هر جا تابی ست
دیوانه ٔ چشم اوست هر جاخوابی ست
زندانی آه ماست هر جا سوزی ست
اخراجی چشم ماست هر جا آبی ست.
سودائی.

فرهنگ فارسی هوشیار

رانده پزداک (صفت) منسوب به اخراج اخراج شده: اخراجی چشم ماست هر جا آبی است. (سودایی. )

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر