معنی احوال پرسی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
احوال پرسی. [اَح ْ پ ُ] (حامص مرکب) پژوهش و سؤال از صحت و بیماری کسی. استفسار و پرسش از حالت و چگونگی و تندرستی و عافیت و بیماری و مرض و کار و بار. عیادت مریض.
- احوال پرسی کردن، احوال گرفتن. استفسار از حال کسی.
(~. پُ) [ع - فا.] (حامص.) پرسش از چگونگی وضع و کار و بار کسی، پژوهش و سوال از صحت و بیماری کسی.
پرسیدن حال کسی،
پرسش دوستانه از چگونگی وضع و حال و کاروبار کسی،
کار و بار پرسی چگونگی پرسی باز جستن جاورپرسی پژوهش و سو ء ال از صحت و بیماری کسی پرسش از چگونگی وضع و کار و بار کسی استفسار احوال کسی