معنی احمدخان در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

احمدخان. [اَ م َ] (اِخ) داماد سلطان حسین میرزا تیموری، بخواهر، و پدر مهدعلیا خانزاده خانم منکوحه ٔ مظفر حسین گورکان است. رجوع بحبط ج 2 ص 312 شود. و نیز خوندمیر در حبط ج 2 ص 263 آرد که: بدیع الجمال بیگم که همشیره ٔ خاقان منصور سلطان حسین میرزا تیموری بود در آن سال که آن حضرت ولایت جرجان را بسلطان سعید باز گذاشته در خطه ٔ عراق رایت آفتاب اشراق برافراشت در سلک ازدواج پیر بوداق سلطان انتظام یافت وبعد از فوت پیر بوداق سلطان احمدخان که از جمله ٔ سلاطین دشت قبچاق بمزید شوکت و مکنت امتیاز داشت آن درهالتاج سلطنت را بحباله ٔ نکاح خویش درآورد و بدیعالجمال بیگم را از احمدخان دو پسر و یک دختر متولد گشت.

احمدخان. [اَم َ] (اِخ) او راست: درءالفصلین فی ائتلاف الفئتین وکتاب فی العقائد للتوفیق بین الفئتین الاسلامیه و المسیحیه طبع اسکندریه بسال 1871 م. (معجم المطبوعات).

احمدخان. [اَ م َ] (اِخ) (سلطان...) معروف به الجه خان. خوندمیر در حبط ج 2 ص 295 آرد: که در آن اوان که پادشاه مؤید کامران ظهیرالدین محمد بابربن میرزا عمر شیخ گورکان متوجه دارالسلطنه ٔ سمرقند بود کرت دیگر سلطان احمد تنبل باشتعال نیران طغیان اقدام نموده ابواب مخالفت و عصیان برگشود و با آنکه جهانگیرمیرزابسان دولت و اقبال از وی جدا شده بود او بدستور پیشتر تمرد نمود بناء علی هذا چون پادشاه اسلام پناه سمرقند را بشیبانی خان بازگذاشته و استیلا بر مملکت موروث میسر نشد بتاشکنت شتافت و چند گهی مشمول عاطفت سلطان محمودخان بوده از محنت محاصره و محاربه برآسود. سلطان محمودخان باتفاق برادر خود سلطان احمدخان که به الجه خان مشهور است همت بر آن گماشت که لشکر بصوب اندجان کشد و آن مملکت را از سلطان احمد تنبل انتزاع نموده به پادشاه جهان مطاع سپارد و این عزیمت را از حیّز قوه بفعل آورده با سپاه فراوان بدانصوب روان شد اما قبل از آنکه بمقصد رسد و دست در گردن عروس مقصود حمایل سازد شیبانی خان با لشکری بعدد قطرات باران در رسیده در همان منزل تلاقی عسکرین دست داده قتالی در غایت صعوبت اتفاق افتاد و بحسب تقدیر خانیکه و الجه خان بر دست اوزبکان اسیر شدند و پادشاه جهانیان عنان یکران بصوب بعضی از ولایات مغولستان انعطاف داد و دیده ٔ امید شیبانی خان از دیدن پیکر فتح و ظفر روشنی یافته قاصدی همعنان برق و باد بتاشکنت فرستاده بمغولان آنجائی پیغام داد که خانیکه و الجه خان در دست ما گرفتار شده اند ظهیرالدین محمد بابر پادشاه روی بر فرار آورد اگر شما را تمنا آن است که نایره ٔ غضب قیامت لهب خرمن حیات شما را محترق نگرداند باید که او را از گریز مانعآئید و خواجه ابوالمکارم را هر نوع باشد بدست آورده محبوس گردانید و مردم تاشکنت خواجه ابوالمکارم را گرفته محبوس نمودند و شیبانی خان آن دو خان عالی مکان را دو سه روزی نگاه داشته بعد از آن رخصت داد که بهر طرف خواهند توجه نمایند... و ولایات سلطان محمودخان و الجه خان باعمام او کوج کونجی خان و سونجک سلطان که والده ٔ ایشان دختر میرزا بیک گورکان است تعلق گرفت.

احمدخان. [اَ م َ] (اِخ) مؤلف مجمل التواریخ و القصص آرد (ص 408): ملکشاه بن محمد... پادشاهی خجسته دولت و سایه ای بود بر سپاهی و رعیت، پس سوی ماوراءالنهر رفت، وسمرقند بستد بحرب، و خانه ٔ خانیان از تخمه ٔ افراسیاب و خزینه های ایشان جمله با احمدخان به عراق آورد.

احمدخان. [اَ م َ] (اِخ) ابدالی. ملقب به درّ دوران پادشاه افغانستان. او در سال 1160 هَ. ق. بقسمتی از هندوستان لشکر برده آنجا را تسخیر کرد و در 1162 هَ.ق. برآن ناحیت مستولی شد. و بعد از او جانشینان وی به درّانی ملقب شدند. رجوع باحمدشاه افغان... شود.

احمدخان. [اَ م َ] (اِخ) ابن خضرخان یا احمدخان ثانی، پنجمین از امرای ایلک خانیه ٔ ترکستان غربی صاحب سمرقند. وی را بسال 488 هَ. ق. بزندقه متهم کردند و بخبه بکشتند و پسرعم او را بسلطنت برگزیدند. (یافعی). وی از حدود سنه ٔ 472 تا 488 حکومت کرد. در 482 ملکشاه سلجوقی به مملکت او سپاه فرستاد و ملک او را ضبط و خود او را اسیر کرد. رجوع بقاموس الاعلام و رجوع به آل افراسیاب شود.

احمدخان. [اَ م َ] (اِخ) (سلطان) ابن سلطان حسن یکی از حکمرانان بیه پیش گیلان. رجوع به کتاب مازندران رابینو ص 107 و 149 شود.

احمدخان. [اَ م َ] (اِخ) افغان. رجوع به احمدشاه افغان شود.

احمدخان. [اَ م َ] (اِخ) بنگش بن محمدخان بنگش. وی یکی از خواتین فرخ آباد هندوستان بود و از 1163 تا1185 هَ. ق. یعنی مدت 22 سال در آنجا حکومت راند. (قاموس الاعلام). ابوالحسن گلستانه در مجمل التواریخ در عنوان رفتن احمدشاه درّانی کرت سوم بهندوستان و حرب نمودن با جماعت مرهته آرد: احمدخان بنگش هم با جمعیت بیست هزار سوار و پیاده و توپخانه سرانجام از مکان خود روانه و فیض یاب حضور شاهی گردید. رجوع بمجمل التواریخ ص 98 و 102 و رجوع بحدیقه العالم چ هند شود.

احمدخان. [اَ م َ] (اِخ) بیات. از جمله ٔ امرای معاصر سید محمد ملقب بشاه سلیمان که پس از جلوس سید بخدمت قورچی باشیگری منصوب شد. رجوع بمجمل التواریخ ابوالحسن گلستانه ص 43 و 47 شود.

احمدخان. [اَ م َ] (اِخ) درّانی. رجوع به احمدشاه افغان شود.

احمدخان. [اَ م َ] (اِخ) قاجار، علاءالدوله.رجوع بکتاب مازندران و استرآباد رابینو ص 165 شود.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری