معنی احقاب در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
احقاب. [اَ] (ع اِ) ج ِ حُقُب و حُقب. روزگارها. سالهای هشتاد هشتاد. زمانهای درازپی درپی. || ج ِ حَقَب، بمعنی پالان اشتر.
احقاب. [اِ] (ع مص) احقاب معدن، نیافتن چیزی در کان. یافت نشدن چیزی در معدن. (منتهی الارب). || احقاب بعیر؛ تنگ بستن بر شتر. || در حقیبه نهادن. (تاج المصادر) (زوزنی). || در پس خود بستن شترسوار چیزی را. || پس خود بر شتر سوار کردن کسی را. (منتهی الارب).
بر ترک خود سوار کردن (تک: حقیق) سزاواران (تک: حقب) زمان های دراز