معنی احق در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

احق. [اَ ح َق ق] (ع ن تف) سزاوارتر. اولی. صاحب حق تر. راست تر. احری. اقمن. الیق. اجدر. بسزاتر: هذا احق منزل بترک.
احق ّالخیل بالرکض المعارُ.
|| (ص) اسبی که سمهای پا برجای سمهای دست گذارد دررفتن و آن عیب است. (منتهی الارب). آنکه پای در جایگاه دست نهد. (تاج المصادر). || اسبی که خوی نکند. (منتهی الارب). اسبی که عرق نکند. (تاج المصادر).

احق. [اَ قِن ْ] (ع اِ) اَحْقی. ج ِ حَقو.

فرهنگ معین

(اَ حَ قُ) [ع.] (ص تف.) سزاوارتر، اولی، صاحب حق تر، راست تر، به سزاتر.

فرهنگ عمید

سزاوارتر، شایسته‌تر،

حل جدول

سزاوارتر

شایسته تر

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

سزاوارتر

فرهنگ فارسی هوشیار

سزاوارتر به سزاتر (صفت) سزاوارتر اولی صاحب حق تر راست تر بسزاتر.

فرهنگ فارسی آزاد

اَحَقّ، سزاوارتر، حق دارتر،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری