معنی احراز در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

احراز. [اِ] (ع مص) فراهم آوردن. جمع کردن. || در حِرز کردن. (تاج المصادر). جائی استوار کردن. || جای دادن. (منتهی الارب). || بازداشتن. (منتهی الارب). || احراز مکان کسی را؛ پناه دادن جای او را.
|| پاکدامنی. || گرفتن. (منتهی الارب).
- اِحراز اَجر، گرد آوردن و گرفتن مزد را.
- اِحراز مقام، در تداول فارسی زبانان، دارا شدن مقام.

احراز. [اَ] (ع اِ) ج ِ حِرز و حَرَز.

فرهنگ معین

فراهم آوردن، جمع کردن، پناه دادن، جای دادن، به دست آوردن، رسیدن به چیزی. [خوانش: (اِ) [ع.] (مص م.)]

فرهنگ عمید

رسیدن به چیزی، به‌دست آوردن،
فراهم آوردن،
محرز شدن،

مترادف و متضاد زبان فارسی

دستیابی، کسب، پناه‌دهی، تصرف

فرهنگ فارسی هوشیار

فراهم آوردن

فرهنگ فارسی آزاد

اِحْراز، بدست آوردن، گرفتن، نگهداری و حفظ کردن، فراهم کردن، پناه دادن،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر