معنی احتیال در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
احتیال. [اِ] (ع مص) حیله ساختن. کار ساختن. (تاج المصادر). حیلت کردن. (مؤید الفضلاء). حیله انگیختن. (غیاث). چاره گری. چاره. حیله. (منتهی الارب):
گر بدیدی کارگاه لایزال
دست و پایش خشک گشتی ز احتیال.
مولوی.
آن خیال او بود از احتیال
موی ابروی ویست آن نی هلال.
مولوی.
|| حواله پذیرفتن. (زوزنی). قبول حواله. برات ِ وام دادن. (منتهی الارب) (مؤید الفضلاء). || سال گشت شدن. (منتهی الارب). || بدام شکار کردن. (مؤید الفضلاء). || در میان گرفتن کسی یا چیزی را.
(مص ل.) حیله کردن، ذمُه دیگری را پذیرفتن، (اِمص.) حیله - گری، چاره ساختن. [خوانش: (اِ) [ع.]]
حیله کردن، حیله به کار بردن،
چارهجویی کردن، چارهگری،
حیله ومکر کردن