معنی اجلاف در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
اجلاف. [اِ] (ع مص) رندیدن ِ گل از سَرِ خُم.
اجلاف. [اَ] (ع ص، اِ) ج ِ جِلف. مردمان فرومایه و سفله. سبک ساران. سبک مایگان: چون شب دررسید اجلاف آن عرب بر او هجوم کردند و جان عزیز او بر باد دادند و خون شریف او در خاک ریختند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). از روی حمیت دین و غیرت اسلام. جایز نمی شمرد بر آن فضایح اغضاء نمودن و بر آن اجلاف و اغمار ابقا کردن. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). خردمند را که در زمره ٔ اجلاف سخن ببندد، شگفت مدار. (گلستان). || ستمکاران.
جمع جلف.، فرومایگان، مردمان سفله، هر چیز میان تهی. [خوانش: (اَ) [ع.] (اِ.)]
فرومایگان، مردم فرومایه،
جلف
(تک: جلف) فرومایگان سبکسران، ستمکاران، تهی میانان فرومایگان