معنی اتساع در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
اتساع. [اِ] (ع مص) نُه شدن. (تاج المصادر). نُه تن شدن. || خداوند شترانی شدن که نه روز یک بار به آب شوند. || نهم به آب آمدن اشتر. (تاج المصادر).
اتساع. [اِت ْ ت ِ] (ع مص) فراخ شدن. (تاج المصادر بیهقی). گشاد شدن (در تداول عامه). || فراخی. فراخا. گشادگی. سعه. وسع. وسعت. توسیع. فسحت. گنجایش: عرصه ٔ غزنه در اتساع بنیان و استحکام ارکان از جملگی بلاد عالم درگذشت. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). بعرصه ای از آن حدود که اتساعی داشت لشکر را عرض بازداد و صفها بیاراست. (ترجمه ٔتاریخ یمینی). || مقدرت. نضرت. نضارت. || کثرت مال. ملک. مکنت. ثروت. وفره. دولت.
- اتساع پیدا کردن، متسع شدن. پهن شدن. عریض شدن.
- اتساع حدقه، گشادگی ثقبه ٔ عنبیه بیش از حدّ طبیعی (اصطلاح کحالی).
- اتساع دادن، پهن گستردن. عرض دادن. عریض کردن. انبساط دادن.
- اتساع داشتن، گنجیدن.
ترکیب های دیگر:
- اتساع شعب قصبه (اصطلاح طب). اتساع عروق (اصطلاح طب). اتساع قلب (اصطلاح طب). اتساع معده (اصطلاح طب).
اتساع. [اَ] (ع اِ) ج ِ تُسْع.
(مص ل.) فراخ شدن، گشاد شدن، (اِمص.) فراخی، وسعت، گنجایش، کثرت مال و ثروت. [خوانش: (اِ تِّ) [ع.]]
گشاد شدن، فراخ شدن، پهناور شدن، گشادگی، فراخی،
(ادبی) در بدیع، گفتن شعری که بتوان آن را به چند نوع معنی و تفسیر کرد، مانندِ این بیت: لبان لعل تو با هرکه در حدیث آید / بهراستی که ز چشمش بیوفتد مرجان (سعدی۲: ۶۶۴). δ مصراع دوم را به دو صورت میتوان تفسیر کرد، یکی اینکه مرجان از چشمش بیفتد (مرجان در نظرش خوار و پست شود)، دیگر اینکه از چشمش اشک خونین چون مرجان سرازیر شود،
(پزشکی) گشاد شدن هریک از عروق و شریانها،
[قدیمی] زیاد شدن،
بسط، سعه، فراخی، گسترش، گشادگی، وسع، ثروت، مکنت،
(متضاد) انقباض
فراخ شدن، گشاد شدن
اِتِّساع، وُسعت پیدا کردن،