معنی اتراب در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

اتراب. [اَ] (ع ص، اِ) ج ِ ترب. همزادان. همسالان. اَسنان. هم سنان. هم عمران. || همسران. اَمثال. اقران. دوستان: با طراوت جوانی و مقتبل شباب در اقران و اَتراب خویش بی نظیر است. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). بسبب مناسبت شباب در زمره ٔ اَتراب و اصحاب او منتظم گشت. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). بقوت شباب و مساعدت اصحاب و اتراب بر ملک مستولی شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). اقوال ابناء زمان و اتراب و اقران که اخوان دیوانند... (جهانگشای جوینی). || زنان نوعمر. دختران دوشیزه: و روزی چند باستیفای لذات با لدات و اتراب مشغول گشت. (جهانگشای جوینی).

اتراب. [اِ] (ع مص) خاک بر چیزی افشاندن. خاک برانداختن بر چیزی. خاک بر چیزی کردن. (تاج المصادر بیهقی). || در خاک گردانیدن. (زوزنی). || در خاک غلطیدن. بخاک دوسیدن. خود را بخاک آلودن. خاک آلوده شدن. || توانگر شدن. (تاج المصادر) (زوزنی). بسیارمال شدن. بی نیاز شدن. || کم مال شدن. (از اضداد است). توانگری. || مالک بنده ای گردیدن که سه بار مملوک شده باشد.

فرهنگ معین

جمع ترب.، همسالان، همزادان، دوشیزگان. [خوانش: (اَ) [ع.] (اِ.)]

فرهنگ عمید

ترب

فرهنگ فارسی هوشیار

همسالان

فرهنگ فارسی آزاد

اَتْراب، هم سن ها، اَقران (مفرد: ترب).
َ

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر