معنی ابیز در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ابیز. [اَ] (اِ) جرقّه. سقط. شَرَر. شرار. شراره. ستاره ٔ آتش. خدرَه. خدرک. کاووس. لَخشه. سونش. لخچه. خُدرَه. اَبلک. ابیزَک. و آن آتش خرد است که از هیمه ٔ سوزان یا اخگر جهد. و آبیز، آییز، آبید، ابید، ابیر، آیژ، آییژ، آبیر و صور دیگر همه مصحف این کلمه اند:
هست ز آهم آتش دوزخ ابیز
ناله ای از من ز تندر صد ازیز.
منجیک.
لیکن در نسخه ٔ سروری این کلمه به یای حطی آمده چنانکه در فصل یاء بیاید و تبدیل همزه به یاء بسیار هست.

فرهنگ معین

(اَ) (اِ.) جرقه، شراره آتش.

فرهنگ عمید

شرارۀ آتش، جرقه: هست زآهم آتش دوزخ ابیز / ناله‌ای از من ز تندر صد ازیز (منجیک: ۲۳۱)،

فرهنگ فارسی هوشیار

(اسم) جرقه شرر شراره آتش آتش خرد که از هیمه سوزان یا اخگر جهد.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر