معنی ابوالوفاء در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ابوالوفاء. [اَ بُل ْ وَ] (ع اِ مرکب) سپر. (مهذب الاسماء).

ابوالوفاء. [اَ بُل ْ وَ] (اِخ) ممدوح قصیده ای از اسدی در مناظره ٔ آسمان و زمین. رجوع به مجمعالفصحاء ترجمه ٔ اسدی شود.

ابوالوفاء. [اَ بُل ْ وَ] (اِخ) ابن عمر فرضی حلبی. او راست: معادن الذهب فی الاعیان، الذین تشرفت بهم حلب و نظیره ای بر لامیهالعجم طغرائی کرده است و اشعار بسیار دیگر دارد و صاحب قاموس الاعلام نام او را ابوالوفاء عُرضی بن عمر آورده است.

ابوالوفاء. [اَ بُل ْ وَ] (اِخ) ابن معروف حموی. او از مشایخ خلوتیّه و از فقهاء شافعیه است و درادب و شعر نیز او را دستی است و در وعظ و خطابه مشهور بود. وفات وی در 1016 هَ. ق. در حماه روی داد.

ابوالوفاء. [اَ بُل ْ وَ] (اِخ) ابن منده. رجوع به بنومنده... شود.

ابوالوفاء. [اَ بُل ْ وَ] (اِخ) ابن یونس. امیر صدرالدین الحسینی شیخ الاسلام بلخ. پسر و پدر هر دو به أمر دیو سلطان حاکم بلخ بسعایت سعات کشته شدند. ظاهراً دراوائل مائه ٔ نهم. رجوع به حبیب السیر ج 2 ص 305 شود.

ابوالوفاء. [اَ بُل ْ وَ] (اِخ) اخسیکتی. او راست: کتاب تاریخ.

ابوالوفاء. [اَ بُل ْ وَ] (اِخ) بوزجانی. رجوع به ابوالوفاء محمدبن محمد... شود.

ابوالوفاء. [اَ بُل ْ وَ] (اِخ) حنبلی. رجوع به ابوالوفاء علی بن عقیل شود.

ابوالوفاء. [اَ بُل ْ وَ] (اِخ) خوارزمی. (خواجه...) صاحب حبیب السیر گوید: وی بتکمیل علوم ظاهری و باطنی موفق گشته از مبادی ایام جوانی تا اواخر هنگام زندگانی به آئین دقایق صوفیه سلوک مینمود و از نتایج طبع شریفش در علم تصوف چندرساله مشهورست و بعضی از رباعیات بلاغت آیاتش بر صفحات السنه و افواه مذکور. این رباعی از آن جمله است:
من از تو جدا نبوده ام تا بودم
این است دلیل طالع مسعودم
در ذات تو ناپدیدم ار معدومم
در نور تو ظاهرم اگر موجودم.
و خواجه ابوالوفا در خوارزم فی شهور سنه ٔ خمس و ثلثین و ثمانمائه (835 هَ. ق.). درگذشت و هم درآنجا مدفون است - انتهی. رجوع به حبیب السیر چ طهران ج 2 ص 211 و 212 شود. و در پشت نسخه ٔ خطی از لسان الغیب عطار این رباعی از او دیده شد و ظاهراً بخط خود اوست:
از صورت نقش بگذر اسرار بجو
میراث رسول و نقد اخیار بجو
در قصه و معرکه چه معجون گیری
رو داروی درد را ز عطار بجو.

ابوالوفاء. [اَ بُل ْ وَ] (اِخ) علی بن محمدبن عقیل حنبلی. عالمی بغدادی. او را در فقه و اصول و حدیث و کلام و تصوف و ادبیات و سائر علوم و فنون ید طولی بود و در وعظ و خطابه بطلاقت و حسن بیان مشهور بود. مولد اوبه بغداد در 431 هَ. ق. و وفات وی هم بدان شهر در 513 بوده است. او را تصنیفات بسیار است و مشهورترین آنها کتاب الفنون که بروایتی 70 و بروایت دیگر 100 مجلد بوده است و تا زمان وی کس کتابی بدین بزرگی نکرده بود و نیز او راست کتابی در اصول فقه به نام الواضح در سه مجلد و تألیف دیگر به نام الارشاد و غیره.

ابوالوفاء. [اَ بُل ْ وَ] (اِخ) علی. سبطبن الفارض. رجوع به علی... شود.

ابوالوفاء. [اَ بُل ْ وَ] (اِخ) کمال الدین. سید ابوالوفاء شیرازی. (خواجه...) فرصت شیرازی در آثارالعجم آرد که: از احوالش چیزی معلوم نشد جز اینکه سیدیست جلیل القدر از اولیأاﷲ و با شاه داعی الی اﷲ معاصر بوده و ارادت داشته. زمانی که شاه نعمهاﷲ ولی قدس سره بشیراز آمده شرف خدمت آن جناب را دریافته. بقعه ٔ سید ابوالوفاء در سمت شمال غربی شیراز است خارج از شهر بمسافت یک میدان اسب. بقعه ٔ کوچکی دارد اطرافش قبرستان است - انتهی. و ظاهراً مراد جامی در اشعهاللمعات از قدوهالعرفاءخواجه ابوالوفاء که این قطعه ٔ منظوم را به نام او ثبت میکند و خود بجواب آن می پردازد صاحب ترجمه است:
قدوه ٔ اهل دانش و تقوی
بنویسد جواب این فتوی
که چه باشد مراد شیخ جنید
رحمهاﷲ ز رمز لون الما
از چه فرمود صاحب لمعات
عکس آنرا که شیخ کرد ادا
عکس آن چیست آنکه رنگ محب
هست رنگ حبیب بی همتا.
خواجه شمس الدین محمد حافظشیرازی را به او علاقه ٔ تام بود و ابوالوفا را درباره ٔ او وفا:
وفا از خواجگان شهر با من
کمال دولت و دین بوالوفا کرد.
(نقل به اختصار از حافظ شیرین سخن تألیف محمد معین). و رجوع به ابوالوفای خوارزمی شود.

ابوالوفاء. [اَ بُل ْ وَ] (اِخ) مبشربن فاتک. (الأمیر...) اویکی از ادباء مصر و از عارفین به اخبار و تواریخی که در اخبار کرده اند بود و در ایام دولت مصریه بروزگار الظاهر و المستنصر میزیست و از تصانیف اوست: کتاب سیره المستنصر در سه مجلد و هم او را در علوم اوائل تألیفاتی است و گویند کتب کتابخانه ٔ او بشمار نمی آمد. نامش مبشر است و کنیتش ابوالوفاء و محمودالدوله لقب داشته است از افاضل ادباء و افاخم حکماست و از متمیزین اطبا بشمار آید از ارکان امراء خلفای علویین مصر بود و چنانکه از ترجمه ٔ جمال الدین بن قفطی مستفاد میشود مولد او دمشق بوده در بدایت زندگانی مقدمات علوم تکمیل کرد و از شام به مصر رفته در نزد حکما و فضلا و اطبای آن ملک به اکتساب علوم حکمیه و طبیه پرداخت و آن هنگام زمان خلافت الظاهر به امراﷲ علوی بود و در آن روزگار ابن هیثم در قاهره مصر به امر تدریس و تألیف اشتغال داشت او در نزد وی به استفادت علوم حکمیّه زمانی دراز مصروف داشت تا در آن فن مقامی بلند ادراک کرد و یک چند نیز در نزد شیخ بن الحسین اشتغال ورزید و استاد وی در فن طب ابوالحسن علی بن رضوان است و چنانکه خزرجی نگاشته سالها ملازم آن طبیب اجل بود تا بر تمام جزء علمی و عملی طب فائق آمد و خزرجی گوید: هو من اعیان امراء مصر و افاضل علمائها دائم الاشتغال محب ّ للفضایل والاجتماع باهلها و اشتغل ایضا بصناعه الطب و لازم اباالحسن علی بن رضوان الطبیب و له تصانیف جلیله فی المنطق و غیره من الحکمه والطب و هی مشهوره فیمابین الحکماء والاطباء و کان کثیرالکتابه و قدوجدت بخطّه کتبا کثیره من تصانیف المتقدمین. مترجم تاریخ الحکمای ابن قفطی گوید که ابن فاتک ابوالوفا اصلش از دمشق و در مصر متوطن بوده از حکمای نامدار است در علوم اوائل فضلی بارع و خاطری جمع فضائل را جامع داشته فضلاء آن روزگار از برکات افادات وی در علم برتبه ٔ سروری رسیده بودند و از جمله تلامیذ وی در طب ابوالخیر سلامهبن رحمون است بهرحال وی از حکما و اطبائی است که در اواخر مائه ٔ پنجم هجریه بر مدارج فضل و کمال ارتقا جست و بحکمت و طب مشهور گردید و طلاب این علوم از هر سوی بمدرس وی روی نهادند و ابوالصلت امیهبن عبدالعزیز گوید: وقتی به قصد دیدار او بمجلس تدریسش رفتم جمعی کثیر از فضلای اطبا در خدمت وی استفادت مینمودند و در اعضاء سخن میگفت و این کلمات را عنوان کرد و گفت الاعضاء اجسام متولده من اول مزاج الأخلاط کما ان ّ الاخلاط اجسام متولده من اول مزاج الارکان و درآن مطلب بدان مثابه تحقیقات خوب کرد که مرا از آن حسن بیان و دقت نظر و تحقیق زیاده تعجب حاصل آمد پس از انقضای مجلس تدریس از من معذرت زیاده خواست که جای آن نداشت که در نزد چون تو دانشمندی به جهت تلامیذ مطالب علمیه افادت شود بدو گفتم چه جای عذر است، مراسالها تمنای آن بود که از بیانات آن دانشمند بهره ورگردم و زیاده از حد بتحسین لب گشودم روز دیگر علی الصباح بنزد وی رفتم تا بقیه ٔ مطلب روز سابق را استماع کنم چون تلامیذ بر عادت مقرر حاضر گشتند خواست به حرمت حضور من آن روز تدریس نکند و به اصرار من بقانون روز سابق مطالب را بیان کرده و هر روزه میرفتم تا مبحث اعضا تمام گشت و از افادات وی زیاده بهره حاصل کردم - انتهی. و او را کتابی بوده است در احوالات حکماء و اطبای قبل از اسلام موسوم بمختارالحکم و محاسن الکلم و آن کتاب از اجل تصانیف وی بوده و احوالات حکما واطبای قبل از اسلام را برشته ٔ تحریر درآورده چنانکه صاحب طبقات الاطباء بیشتر آنچه از احوالات حکماء و اطبای قبل از اسلام را نقل میکند از آن کتابست وهمچنین بیشتر از آن کسان که در احوال این طبقه چیزی نگاشته انداز آن کتاب نقل کرده اند و از جمله مطالبی که صاحب خلاصهالحیوان محمود تتوی که بیشتر آن کتاب ترجمه طبقات الأطبا است نگاشته اینست: که شیوع علم حکمت و طب و تعلم و تعلیم آن ابتدا در مملکت فارس بود چون اسکندر ذوالقرنین بر ممالک ایران و فارس استیلا یافت حکم فرمود تا تمامت کتب حکمت را از هر قبیل از فارسی بیونانی نقل کردند سپس آن را به زبان یونانی بردند و در آن ملک شیوع یافت و همچنین آنچه از کتب نجوم و غیره نیز به دست افتاد بفرمود تا بیونان برده و به زبان یونانی نقل کردند و سایر کتب که بر آئین کیش مجوس بود بفرمود بسوختند بعضی از حکما بر مطلب ابن فاتک ردود واعتراض نموده گویند که این قول خالی از صحت است چه قبل از اسکندر علم حکمت در یونان بوده جماعتی دیگر گویند استبعادی در این قول نیست که این امر اتفاق افتاده باشد چه اسکندر را در محبت علوم حکمی و شوق بر اطلاع آن مقتضی آن است که در هر مملکت کتب حکمت به دست می آورد محض اطلاع بر حقایق آن میفرمود تا به زبان یونانی که زبان خود او بود برند و غرض ابن فاتک در این کلام نه آن است که علم حکمت در یونان نبوده بلکه غرض او این است که [آنچه از] علوم حکمیّه و کتب آن [که] در فارس بود به زبان یونانی نقل شد - انتهی. و آن حکیم دانا در شهر قاهره روزگارش بتدریس و تألیف بسر میرفت و هم در شهر قاهره درگذشت و مدفن وی نیز همان شهر است. سال وفاتش به دست نیامد و ظاهراً وفات وی در اوائل مائه ٔ ششم هجری باشد و از وی دختری ماند که احادیث نبویه صلی اﷲ علیه و آله روایت می کرد. صاحب طبقات الاطبا در ذیل شرح حال وی از سدیدالدین منطقی نقل کرده است که گفت از آنکه ابن فاتک محبت علوم و تحصیل آنرا داشت و از اعیان و اهل ثروت آن مملکت بود کتابی بسیار فراهم داشت که در مخزن کتب هیچیک از اهالی ثروت آن قدر از کتب فراهم نمیگردید و هرگاه از مشاغل دنیوی فراغت جستی بدون تأمل بکتابخانه ٔ خود رفته بتألیف و مطالعت مشغول گشتی و او را در آن حالت از اهل و عیال خود در نزد وی بار نبود و او را زوجه ای بود از خانواده ٔ بزرگان مصر که بصفت حسن و جمال آراسته و به ثروت و مکنت زیاد اتصاف داشت پس از وفات آن دانشمند کامل آن زن بمخزن کتب وی رفته از آنکه در ایام حیات از مطالعت آن کتب بصحبت وی نمیپرداخت بگمان خود تلافی خواست کند تمام آن کتب نفیس را که هریک ازآن بزحمتهای زیاد فراهم گشته بود به برکه ٔ آبی ریخت و همچنین تاَّلیف و تصانیفی که وی کرده و از سواد به بیاض نرفته و مجلدات دیگر از تصانیف وی که مدون و مجلد گشته بود ببرکه ٔ آب ریخت در آن حال منسوبان و تلامیذش بر آن کار اطلاع پیدا کرده خود را ببرکه رسانیدند و کتابها بیرون آوردند بیشتر از آن کتب از حیز انتفاع افتاده بعضی از آنها که سلامت مانده بود اکثر از اوراق آن فاسد و محو گشته بود سپس جماعتی از وراقین را خواسته بمرمت آن کتب از اصلاح خطوط و جلد و شیرازه پرداختند. صاحب طبقات الأطبا نگاشته که بسیاری از مؤلفات و سایر کتب وی تا بحال موجود است ولی اکثر فاسد و محو شده و هر کجا که کتبی را بدین نشان ببینند دانند که از کتب ابن فاتک است که زوجه ٔ وی به آب ریخته. مؤلفات و مصنفات آن دانشمند کامل از این قرار است: کتاب مختارالحکم و محاسن الکلم که در ضمن ترجمت بدان اشارت رفت. کتاب الوصایا والاسال والموجز من محکم الاقوال. کتاب در تمام دوره طب مشتمل بر ده جزو و هر جزوی منقسم به ده قسم است و آن کتاب از اجل تصانیف وی بوده و اطبای بعد از وی از هر جزئی از اجزای آن زیاده نقل کرده اند، ایضاً کتاب دیگر در معالجات، کتاب البدایه در منطق. رساله ای در ستّه ضروریه. رساله ای در عقل و جهل. رساله ای در آداب رجوع بطبیب. شرح کتاب ادویه مرکبه ٔ جالینوس. شرح بعضی از کلمات ابوسهل مسیحی. شرح عنوان کتاب ادویه ٔ مفرده از جالینوس. کتاب در حکمت الهی. نهایه در حکمت. کتاب اسرارالطب. کتاب بدائع. کتاب اصطلاحات طّبیه. کتاب در حساب. شرح مفردات دیسقوریدوس. شرح کتاب تمیمی. شرح کتاب منطق ارسطو. کتاب در مفردات ادویه. رساله ای در منافع ادویه ٔ تریاق اربعه. رساله ای در منافع احجر و طریق استعمال آن. رساله ای در ادویه ٔ مفتته ٔ حصاه. رساله ای در طریقه ٔ فصد و اوقات آن. رساله در ادویه ٔ حمل و فرزجات - انتهی. رجوع به معجم الادباء یاقوت ج 6 ص 241 و عیون الانباء ج 1 ص 9 و ج 2 ص 98 ببعد و نامه ٔ دانشوران ج 2 ص 358 شود.

ابوالوفاء. [اَ بُل ْ وَ] (اِخ) محمدبن محمدبن یحیی بن اسماعیل بن عباس بوزجانی از مردم بوزجان شهرکی بخراسان میان هرات و نیشابور. حاسب مشهور. یکی از ائمه ٔ مشاهیر در علم هندسه و او را درین علم استخراجات غریبه است که کس پیش از او بر آنها دست نیافته است و او بزرگترین علمای ریاضی اسلام است. و ابن خلکان گوید: شیخ ما علاّمه کمال الدین ابوالفتح موسی بن یونس تغمده اﷲ برحمته که در علوم هندسه و حساب قدح اعلی و ید طولی داشت در وصف کتب ابوالوفاء مبالغه داشت و در اکثر مطالعات خویش بر آنها اعتماد میکرد و قول ابوالوفاء را در اثبات مقاصد خود حجت می آورد و چند کتاب از تألیفات ابوالوفاء نزد وی بودو ابوالوفاء را در استخراج اوتار تصنیفی نیکو و سودمند است. ولادت وی به روز چهارشنبه ٔ مستهل شهر رمضان سال 328 هَ. ق. به شهر بوزجان بود و وفات او به سال 376 روی داد و به سال 348 او به عراق رفت و من تاریخ ولادت وی را در کتاب الفهرست ابی الفرج ابن الندیم یافتم لکن در آنجا تاریخ وفات نبود و بیست سال پس از آن تاریخ وفات ابوالوفاء را در تاریخ شیخ ما ابن الأثیر دیدم و بکتاب ملحق کردم - انتهی. علاوه بر آنچه که ابن خلکان گفته است او راست: شرح کتب ریاضیه ٔ اقلیدس و نیز شرح کتاب الحدود ارسطیقوس یونانی با تصحیح آن و افزودن براهین از خویش بر آن کتاب و نیز او راست: کتابی مکمّل در هندسه. رجوع به تاریخ الحکماء قفطی چ مارگلیوث ص 64 س 17 و رجوع به تاریخ الحکماء شهرزوری و ابن خلکان ج 2 ص 197 شود. و ابن الندیم در شرح حال او گوید: وی نزد عم خویش معروف به ابی عمرو المغازلی و خال خود موسوم به أبی عبداﷲ محمدبن عنبسه علوم اعداد و حساب آموخت و ابوعمرو هندسه را از ابی یحیی الماوردی و ابوالعلأبن کرنیب فرا گرفت و به سال 348 هَ. ق. به عراق شد. او راست:کتاب ما یحتاج الیه العمال والکتاب من صناعه الحساب. و هو سبعه منازل و کل منزله سبعه ابواب المنزله الأولی فی النسبه. المنزله الثانیه فی الضرب والقسمه المنزله الثالثه فی اعمال المساحات. المنزله الرابعه فی اعمال الخراج. المنزله الخامسه فی اعمال المقاسمات. المنزله السادسه فی الصروف. المنزله السابعه فی معاملات التجار. کتاب تفسیر کتاب الخوارزمی فی الجبر و المقابله، کتاب تفسیر کتاب ذیوفنطس فی الجبر، کتاب تفسیر کتاب ابرخس فی الجبر. و در جای دیگر گوید: شرح این کتاب بعلل براهین هندسیه. کتاب المدخل الی الارثماطیقی مقاله، کتاب فیما ینبغی آن یحفظ قبل کتاب ارثماطیقی، کتاب البراهین علی القضایا التی تستعمل دیوفنطس فی کتابه و علی ما استعمله هو فی التفسیر، کتاب استخراج ضلعالمکعب بمال مال و ما یترکب منهما مقاله. کتاب معرفه الدائره من الفلک مقاله، کتاب الکامل وهوثلاث مقالات: المقاله الاولی فی الامور الّتی ینبغی ان تعلم قبل حرکات الکواکب. المقالهالثانیه فی حرکات الکواکب. المقاله الثالثه فی الامور التّی تعرض لحرکات الکواکب. کتاب زیج الواضح. ثلاث مقالات: الأولی فی الاشیاء التی ینبغی ان تعلم قبل حرکات الکواکب. الثانیه فی حرکات الکواکب. الثالثه فی الاشیاء التی تعرض لحرکات الکواکب. و ترجمه ٔ کتاب جرم الشمس و القمر. (ابن الندیم). یا حدّ الشمس والقمر (ابن قفطی) را بدو نسبت کرده اند و نقل و اصلاح مبحث جبر معروف بالحدود ارسطیفس نیز از اواست و معلوم نیست که ترجمه از فارسی است یا از سریانی. و باز ابن الندیم گوید. عم ابوالوفاء ابوسعید راست: کتاب مطالع العلوم للمتعلمین در حدود 600 ورقه.
ابوالوفاء در تکمیل حساب مثلثات سهمی بزرگ داردو قاعده ٔ مقادیر اربعه که امروز مبنای حل مثلثات کروی است از اوست و نیز شکلی که قدما شکل ظلی مینامند از ابتکارات اوست و رمز و شکل مستخرجه ٔ او بدین صورت است: در مثلث قائم الزاویه ٔ کروی بفرض اینکه A زاویه ٔ قائمه باشد.
B1 sin = a bsin sin
c1 sin = btagB tag
c cos * b cos =a cos
و شاید او اول کسی باشد که در مثلثات کروی غیر قائم الزاویه نظریه ٔ جیب را آورد و نیز حساب جیب زاویه ٔ 30 درجه از اوست و طریق عمل او در هندسه که تا حدی بر طرق هندی است اهمیت بسیار دارد و بعض متأخرین گویند او ظل و ظل تمام و قاطع و قاطع تمام را در حساب مثلثات وارد کرده است لکن این ادعا درست نباشد چه احمدبن عبداﷲ معروف بحبش حاسب پیش از او به انجام این عمل پرداخته است. و ابوالوفاء از شهود رصد ابوسهل ویجن بن رستم گوهی بود. و رجوع به آثارالباقیه چ زاخائو ص 25 س 16 شود.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری