معنی ابوالمکارم در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ابوالمکارم. [اَ بُل ْ م َ رِ] (اِخ) ابراهیم بن علی طبری رویانی.

ابوالمکارم. [اَ بُل ْ م َ رِ] (اِخ) رکن الدین. رجوع به رکن الدین... شود.

ابوالمکارم. [اَ بُل ْ م َ رِ] (اِخ) فخرالدین. رجوع به فخرالدین... شود.

ابوالمکارم. [اَ بُل ْ م َ رِ] (اِخ) علی بن محمد نحوی وزیر. رجوع به علی... شود.

ابوالمکارم. [اَ بُل ْ م َ رِ] (اِخ) علی بن محمدبن هبهاﷲ. رجوع به علی... شود.

ابوالمکارم. [اَ بُل ْ م َ رِ] (اِخ) علاءالدوله احمد. رجوع به علاءالدوله... شود.

ابوالمکارم. [اَ بُل ْ م َ رِ] (اِخ) عبداﷲبن محمد. رجوع به عبداﷲ... شود.

ابوالمکارم. [اَ بُل ْ م َ رِ] (اِخ) صفی الملک. پدر مجدالملک یزدی. رجوع به حبیب السیر 2 ص 37 شود.

ابوالمکارم. [اَ بُل ْ م َ رِ] (اِخ) شرف الدوله مسلم بن قریش. از سلاطین بنی عقیل در موصل (453- 478 هَ. ق.). رجوع به شرف الدوله ابوالمکارم... شود.

ابوالمکارم. [اَ بُل ْ م َ رِ] (اِخ) رویانی. ابراهیم بن علی طبری.

ابوالمکارم. [اَ بُل ْ م َ رِ] (اِخ) (خواجه...) رجوع به حبیب السیر چ طهران ج 2 ص 290 و 295 شود.

ابوالمکارم. [اَ بُل ْ م َ رِ] (اِخ) ابن حبیب. نام او محمدبن مصطفی است. از مردم ارز روم و از علماء مائه ٔ دوازدهم هجری. در زمان مشیخت فیض اﷲ افندی او به اسلامبول شد و مدتی قضای اسلامبول میراند و آنگاه که شیخ الاسلام بقتل رسید او مأمور اقامت بروسه گردید و سی سال بدانجا بماند و در سال 1146 هَ. ق. در همانجا وفات کرد. او راست: کتاب السیاسه والأحکام.

ابوالمکارم. [اَ بُل ْ م َ رِ] (اِخ) حسین بن ابی بکر الأشعری. رجوع به حسین... شود.

ابوالمکارم. [اَ بُل ْ م َ رِ] (اِخ) حسین. رجوع به حسین ابوالمکارم شود.

ابوالمکارم. [اَ بُل ْ م َ رِ] (اِخ) تنوخی. رجوع به ابوالمکارم محمدبن عبدالمنعم... شود.

ابوالمکارم. [اَ بُل ْ م َ رِ] (اِخ) (قاضی...) اسعدبن الخطیر ممّاتی ابی سعید مهذب بن مینای نصرانی. کاتب و شاعر و ناظر دواوین در مصر و او سیرت صلاح الدین ایوبی و نیز کلیله و دمنه را نظم کرده است. وفات بسن شصت وشش سالگی به سال 606 هَ. ق.

ابوالمکارم. [اَ بُل ْ م َ رِ] (اِخ) اسحاق بن ابی بکر حنفی رجوع به اسحاق... شود.

ابوالمکارم. [اَ بُل ْ م َ رِ] (اِخ) احمدبن حسن جاربردی. رجوع به جاربردی شود.

ابوالمکارم. [اَ بُل ْ م َرِ] (اِخ) ابن مماتی. رجوع به ابن مماتی... شود.

ابوالمکارم. [اَ بُل ْ م َ رِ] (اِخ) ابن محمد ملقب به علاء الدوله ٔ سمنانی. رجوع به علاءالدوله... شود.

ابوالمکارم. [اَ بُل ْ م َ رِ] (اِخ) ابن زهره حمزه بن علی بن ابی المحاسن زهرهبن حسن بن زهره حلبی. فقیه شیعی. صاحب کتاب غنیه النزوع الی علمی الأصول و الفروع و قبس الانوار فی نصرهالعتره الأطهار و رسائل و کتب دیگر. مولد او به سال 510 هَ. ق. و وفات در 585 هَ. ق. بود.

ابوالمکارم. [اَ بُل ْ م َرِ] (اِخ) محمدبن عبدالمنعم بن نصراﷲبن جعفربن احمدبن حواری الشیخ تاج الدین ابوالمکارم التنوخی المعرّی الأصل الدمشقی الحنفی معروف به ابن شقیر و ملقب به هدهد ادیب و شاعر. مولد او بسال 606 هَ. ق. و وی برادر ادیب نصراﷲ محدث است و وفات ابوالمکارم به سال 669 هَ. ق. بود. ملک الناصر او را بر ساحل نهر ثور ضیعتی بخشید و جماعتی بر وی حسد بردند و کوشیدند که ضیعت را از دست وی بیرون کنند و او بملک الناصر نوشت:
ما قدر داری فی البناء فسعیهم
فی هدمها قد زاد فی مقدارها
هب انها ایوان کسری رفعه
او ما بجودک کان اصل قرارها.
و برای دیگر اشعار وی رجوع به فوات الوفیات ج 2 ص 229 به بعد شود.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری